امروز هجدهم شهریورماه، سی و نهمین سالروز درگذشت جلال آل احمد است. سیمین دانشور - همسر جلال - او را خیلی شبیه نوشتههایش توصیف میکند و سبک جلال را خود او میداند. وی معتقد است: جلال اگر به دین روی آورد، از روی دانش و بینش بود. این جرأت را داشت که به روی استثمارکنندگان و استعمارگران تف بیاندازد و به روشنفکران به نفع مردم و به نفع خودشان بتازد. دانشور دربارهی درگذشت جلال آل احمد میگوید: «زیبا مرد، همانطور که زیبا زندگی کرده بود و شتابزده مرد عین فرو مردن یک چراغ و در میان مردم معمولی که دوستشان است و سنگشان را به سینه میزد و خودم که کنارش بودم و مهین توکلی* که برادر بزرگتر میانگاشتش و حالا میفهم که چرا در این همه سال که با هم بودیم، آن همه شتاب داشت. میدانست که فرصت کوتاه است؛ پس شتاب داشت که بخواند و بیاموزد و لمس کند و تجربه کند و بسازد و ثبت کند و جام هر لحظه را پر و پیمان بنوشد و لحظات را با حواس باز خوشآمد بگوید و حول و حوش خود را با هوشیاری و کنجکاوی و تفکری که هیچگاه زنگار نگرفت؛ چرا که با وسواس همواره گردگیریاش میکرد و آینهوار صیقلش میداد، ارزیابی کند.» این بانوی پیشکسوت داستاننویس در کتاب «غروب جلال» میافزاید: «جلال در راه بود و با عشق میرفت. چرتکه نمیانداخت و اصالت داشت و اگر به دین روی آورد، از روی دانش و بینش بود؛ چرا که مارکسیزم و سوسیالیزم و تا حدی اگزیستانسیالیزم را قبلا آزموده بود و بازگشت نسبی او به دین و امام زمان [عج] راهی بود به سوی آزادی از شر امپریالیزم و احراز هویت ملی، راهی به شرافت انسانیت و رحمت و عدالت و منطق و تقوا. جلال درد چنین دینی را داشت. از مشروطیت به بعد، آزادی از دیدگاه استعمارگران برای ما، آزادی استخراج و صدور نفت و منابع دیگر به غرب بود. اما جلال درست برخلاف چنین آزادیای گام برمیداشت. برای او، آزادی رهایی از شر مارکسیزم استالینی روس و امپریالیزم انگلیس و آمریکا بود و به همین علت کوشش داشت در آثارش بندهای مریی و نامریی را بگسلد و شاید همین موجب مرگش شد یا دست کم موجب دقکش شدنش. جلال این جرأت را داشت که تف به روی استثمارکنندگان و استعمارگران بیاندازد و به روشنفکران به نفع مردم و به نفع خودشان بتازد. اما جلال هرگز قدرت نمیخواست. نفوذ میخواست که به حد کافی بر معاصرانش داشت، و پیشبینی میشد که بر نسلهای بعدی هم داشته باشد. خیلیها را میشد با پول یا جاه و مقام و یا زن و یا مواد مخدر خرید و آدمهای فروشی در زمان ما کم نبودند؛ اما جلال، این آخوندزادهی پرغرور، مراحل روشنفکری را قدم به قدم پیموده بود و لمس کرده بود و بر شخصیت شجاع و محکم خود تکیه داشت و گول نمیخورد. هیچگاه وانداد، تن درنداد، با این حال، نابغهبازی هم درنمیآورد و من هم هیچگاه نخواستهام که از او بتی بسازم... جلال قلمزنی بود متعهد و مردی باانضباط تا سر حد فدا کردن خودش.» دانشور در بخش دیگری از کتاب با نام «شوهرم جلال» که به سال ???? مربوط میشود، آورده است: «زن یک نویسنده به طور عام شوهرش را به عنوان یک مرد میشناسد؛ نه به عنوان یک نویسنده. خوانندگان آثار این نویسنده هر چند از دور از این نظر، او را بهتر از زنش میشناسند، معمولا زنهای هنرمندان کمکم نسبت به آثار هنری شوهرانشان بیعلاقه میشوند و بعد نسبت به این آثار کینه میورزند؛ چرا که شاهد آفرینش این آثار و دردسرهای مقدمات و نتایجش بودهاند. اما من که زن جلال آل احمد هستم، او را از نوشتههایش جدا نمیکنم و نه تنها به عنوان یک مرد؛ بلکه او را به عنوان مردی که نویسنده است، میشناسم. اینگونه شناسایی بیشتر به این علت است که جلال خیلی شبیه نوشتههایش است؛ یعنی سبک جلال، خود اوست، با این تفاوت که من با چرکنویس سر و کار دارم و دیگران با پاکنویسش.» او اعتقاد دارد: «اگر جلال در نوشتههایش تلگرافی، حساس، دقیق، تیزبین، خشمگین، افراطی، خشن، صریح، صمیمی، منزهطلب و حادثهآفرین است، اگر کوشش دارد خانهی ظلم را ویران کند، اگر در نوشتههایش میان سیاست و ادب، ایمان و کفر، اعتقاد مطلق و بیاعتقادی در جدال است، در زندگی روزمره نیز همینطور است. مشکل جلال که خودش مشکل بسیاری از بندگان خدا را مطرح کرده، در دوگانگی شدید میان زندگی روحی و جسمی است و شک نیست که ریشههای عمیق خانوادگی هم دارد. شاید این دوگانگی، او را به حادثهجویی کشانده است. شاید هم روحا حادثهجو خلق شده است. هر طور که باشد، زندگی جلال را میتوان اینطور خلاصه کرد: به ماجرا یا حادثهای پناه بردن، از آن سرخوردن و رها کردنش، که خود غالبا به حادثهای انجامیده است، آنگاه به خلق حادثهای تازه یا به استقبال ماجرایی نو شتافتن. آخرین این ماجراها، سفر حج است که اینک رفته است. این هم هست که در قرن بیستم، قهرمان آثار ادبی دیگر نه مجنون است و نه رستم یا اسکندر؛ یعنی نه یک عاشق دلسوخته است و نه یک پهلوان و یا یک جنگجو. و در ادبیات غرب خیلی پیش از ما ادیسهها و دون ژوانها شمشیرها را غلاف کردند. اینک قهرمانهای آثار ادبی همهی گروه مردم و مخصوصا مردم کوچه و بازار و روستا هستند و یا غالبا به جای آنها، خود نویسنده است و به هر صورت، جهانبینی و دید نویسنده است که اهمیت دارد. آیا در این صورت به یک نویسندهی قرن بیستمی، نمیتوان حق داد که در پی حادثهآزمایی و اعمال قهرمانی باشد؛ مخصوصا که امکان قهرمان شدن نداشته باشد؟ متأسفانه در زمان و مکان ما، امکان حادثه کردن برای کمتر کسی مانده است، این است که جلال شرح ماجرا را به آثارش بسنده کرده است و میوهی چنین درختی یا خود ماجرایی است و یا انبار کردن است. به هر جهت، جلال خوب میبیند، خوب هم نشان میدهد، سر نترسی هم دارد؛ اما با هر نفس حقی که میزند، خودش را پیرتر میکند.» کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» آل احمد به مهین توکلی و همسرش میرزا ابوالقاسم توکلی تقدیم شده است. جلال آل احمد که روایتهای متفاوتی از تاریخ تولدش ذکر شده، بنا به گفتهی همسرش - سیمین دانشور - دوم آذرماه سال ???? متولد شده است، که ?? شهریورماه سال ???? در اسالم گیلان از دنیا رفت. از جمله آثار او به: اورازان، مدیر مدرسه، غربزدگی، سنگی بر گوری، نفرین زمین، نون والقلم، در خدمت و خیانت روشنفکران، از رنجی که میبریم، تاتنشینهای بلوک زهرا، چهل طوطی، خسی در میقات، دید و بازدید، زن زیادی، سرگذشت کندوها، سفر آمریکا، سفر به ولایت عزراییل، سفر روس، سهتار، مکالمات، یک چاه و دو چاله و نیما چشم جلال بود، میتوان اشاره کرد. |